نشسته بر فراز تنهی بریدهی یک درخت، مجسمهی فلزیِ لکلک نوعی تنش تأملبرانگیز میان زندگی و سکوت را برمیانگیزد. گردن و پاهای کشیدهی آن همزمان یادآور سبکی و وقار است، اما همنشینی خطوط نرم و صنعتیِ فلز با بافت زبر و ارگانیکِ پوست درخت، مخاطب را دعوت میکند تا لبههای تیز چوبِ بریده و بافت طبیعی تنه را دنبال کند. لکلک و کندهی درخت که عمودوار کنار هم ایستادهاند، گویی در گفتوگویی خاموش قفل شدهاند. هر یک انعکاسی از دیگری است و ما را به شنیدن سکوتشان فرامیخواند. سطح سرد و براق فلز نور روز را جذب و پراکنده میکند و درخششهای نرم یا سایههای عمیقی میسازد که شکافهای زمخت تنه را برجستهتر نشان میدهد. جالب آنکه روزگاری در زمان مهاجرت، یک لکلک واقعی بر بالای یکی از درختان محوطهی کارخانه آشیانه کرده و مدتی در همانجا مانده بود، چونان پژواکی واقعی از روایتی که این مجسمه بازمیآفریند. این بازی نور و ماده، اثر را زنده نگه میدارد و با حرکت تماشاگران پیوسته تغییر میکند. لکلک - که از دیرباز نماد مهاجرت، نوزاییِ فصلی و امید بوده است - بر چوب خاکستری و بیجان نشسته و تضادی تأثربرانگیز میان موجود زنده و درختی روزگاریزنده میآفریند. در این تقابل، تأملی در باب فقدان زیستگاه و چرخهی حیات نهفته است: آیا ما همان مهاجران بیقراریم که خانههای خود را ترک میکنیم، یا زمینی را که پشتیبانمان بوده چون درختی از ریشه بریدهایم؟ هنگامی که مخاطبان با اثر مواجه میشوند، هم ناظر یک فرم زیباییشناسانهاند و هم شریک در اندیشهای بومشناختی. سکون متین پرنده فراتر از خلق یک تصویر دیداری عمل میکند. این ثار فضایی برای دروننگری میگشاید که در آن بازدیدکنندگان وارد روایت میشوند و نقش خود را در چرخهی طبیعت به پرسش میگیرند. کُندهی بریده همچون اعتراضی خاموش در برابر جنگلزداییِ گسترده طنینانداز است و در ترکیب با وقار فلزی لکلک، مجسمه ندایی عاجل برای بازاندیشی در رابطهی ما با محیطزیست و موجودات مهاجری که به آن وابستهاند سر میدهد.
Sign Up to receive our latest news.
© Uro Creative Pantheon, All Right Reserved